هفته اول


ღ.¸¸.•*´عروسک`*•.¸¸.ღ

 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

دوشنبه-صبحگاه

 

سر صف وایساده بودیم.قرآن میخوندن.داشتم با دوستم صحبت میکردم که ناظم گفت ساکت.حرف نزن.

ساکت شدم.قرآن تموم شد.یکی از دوستامو دیدم که اومد.اومدم باهاش شوخی کنم پامو جلوش گرفتم.زمین نخورد چون پامو زود برگردوندم.

اما ای دل غافل که ناظم پشت سرم بود.همچین مچمو گرفت و کشوند انگار کیسه برنج میکشونه.هرچی از دهنش در اومد بهم گفت.بعد زنگ زدن خونه و گفتن باید مدرسشو عوض کنید.منم در عین سکوت نیگاش میکردم و پوزخند میزدم.

منو فرستاد سر کلاس.گفت پنج شنبه بابات بیاد ببردت.

اینم از شنبه.من هنوز میرم مدرسه

نکته:هیچ وقت از تحدید های ناظم نترسید.حرف بیخود میزنه

 

 

چهار شنبه-کلاس زبان

پیش گفتار:من اول سال یه دفترچه داشتم که توش کاریکاتور همه ی معلما رو کشیده بودم.سر کلاس زبان داشتیم نیگاش میکردیم که یهو معلممون اومد گرفتش و این سوژه شده بود واسش.چند هفته بعدش ناظممون اومد سر کلاس و معلم زبانه هرچی دلش خواست گفت و تاکید کرد اونی رو که این نقاشی هارو کشیده اخراج کنن.

اصلا کسی بو نبرده بود که دفترچه مال منه.معلممون گفت استراحت کنید.بعد اومد بالای سر من و گفت:یادم باشه دفتر چتو بهت بدم...

من:

نکته:اگه معلمتون چیزی ازتون گرفت بیخودی نخوفید.نمیتونه کاریش بکنه.بهتون پسش میده

 

 

پنج شنبه-کلاس پرورشی

معلممون شدیدا ادعای سوادش میاد و شدیدا احمدی نژادیه.

شقایق و مهدا پای تخته بودن و داشتن یه مقاله در مورد غرب گرایی جوانان میخوندن که یهو بحث کشید به مواد مخدر و از اون کشید به آدامس پولو

معلم:بچه ها میدونید...دانشمندا ثابت کردن که اون برچسب آدامس پولو که میزنید روی پوستتون وارد پوست و خون میشه و باعث بی غیرتی میشه...

اولش من زیر میز:

بعد یهو شهرزاد ترکید.بعد کل کلاس.

نکته:هیچ وقت حرف کسی رو روی هوا باور نکنید.بعضی ها شر و ور میگن.مخصوصا این خر مذهبی ها(

 البته بعضی هاشون ها!!)

 

جمعه-توی خونه

بحث سر این بود که من حوصلم سر رفته بود و هرکی به کار خودش مشغول بود.

یهو جیغم در اومد و زدم زیر گریه.

بعد از این که آروم شدم و فاز قهر ورداشتم بابام اومد منت کشی و گفت بیا غذا بخور.منم اومدم و عین قهطی زده ها تا تونستم خوردم

بعد هرچی که گفتم هم بابام و هم مامانم گوش میدادن.چاقاله بادوم واسم خریدن و گذاشتن تا شب برم توی اینترنت(سر جریان صف قرار بود دیگه نشینم پای اینترنت)

نکته:هروقت دیدید مامان باباتون به سازتون نمیرقصن تا میتونین عین دخترا گریه کنید.خیلی کارآمد دارامد داره...

 

نظر نظر نظر



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 22 اسفند 1388برچسب:,ساعت 13:0 توسط عروسک| |


Power By: LoxBlog.Com